همشهری آنلاین، شهره کیانوشراد: خیلی زود خبر به تهران و شهرهای دیگر رسید. حاجحسین فتحی، از بازاریان تهران در سرای سلیمانخان بود که با شنیدن خبر شروع برای کمک به جنگزدگان، عازم مناطق جنگی شد و تا پایان جنگ تحمیلی همراه رزمندگان در جبهههای نبرد حضور داشت. او در اواخر مهر ماه سال۱۳۹۰ درگذشت، اما پیش از آن، خاطراتش از انقلاب تا پس از جنگ تحمیلی را درکتابی به نام «سرای سلیمانخان» مکتوب کرد. این کتاب در ۱۲ فصل و با عنوانهایی مانند «مرد کوچک»، «کوچ»، «توفان انقلاب»، «داغ دهلاویه» و «آن سوی اروند» به قلم محمدعلی میرزایی تدوین شده است. آنچه میخوانید مروری کوتاه بر زندگی مردی است که از بازار تهران برای کمک به جنگزدگان راهی جنوب کشور شد و سالها در کنار رزمندگان برای دفاع از کشورش جنگید.
حاج حسین همچون پدرش در بازار تهران حجره داشت و از همان ابتدا به چم و خم حجرهداری و گرداندن مغازه آشنا بود. ۱۰ سال داشت که پدرش فوت کرد. حالا او که فرزند بزرگتر خانواده بود باید خرج مادر و ۴ فرزند دیگر را تامین میکرد. او در خاطراتش به دوران کودکی و وضعیت بازار اشاره کردهاست: «پدر در اوایل زمستان سال۱۳۲۰ از دنیا رفت و مادر را با ۵ بچه که بزرگترین آنها من ـ ۱۰ ساله ـ بودم، تنها گذاشت. در خانهای که صاحب نیمی از آن بودیم با مشکلات ناشی از قحطی و بیکسی به سختی روزگار میگذراندیم. من که حالا خودم را پسر بزرگ خانواده و تنها یاور مادر میدیدم به فکر افتادم تا با کارکردن و کسب درآمد وظیفه خود را در قبال مادرم انجام دهم.» سرانجام بعد از چندین سال شاگردی توانست با ۲۰ هزار تومان صاحب مغازهای در انتهای بازار آهنگرها در سرای سلیمانخان شود؛ جایی که بخش زیادی از خاطرات جوانی او در انقلاب و جنگ با آن گره خورده بود. محمدعلی میرزایی، نویسنده کتاب سرای سلیمانخان در مقدمه کتاب خود به ماجرای نوشتن خاطرات حاج حسین اشاره کرده است: «عکس پسر شهیدش روی دیوار بود و تازه آلبومهایش را برده بودند برای اسکن و عکسهایی که در جبهه یا دیگر نقاط کشور داشت، روی هم در کیسهای جمع بود. با هم عکسها را دیدیم و در مورد آنها حرف زدیم. شانس خوبی که آوردم این بود که حاجی (حسین فتحی) از همان زمان اول انقلاب یادداشت برداشته و جزئیات بسیاری را ثبت کرده بود. حاج حسین، مردی سختکوش و بسیار توانا بود که در سرای سلیمانخان بازار، حجرهای داشت و با خطیخوش بخشی از روزگار پرالتهاب خود و سرزمینش را ثبت کرده بود. یادداشتهایش را به من سپرد و....»
غروب دلگیر تهران
حاجحسین فتحی از مبارزان پیش از انقلاب بود و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به انجمن اسلامی بازار پیوست. او با شروع جنگ تحمیلی از طریق این انجمن بهعنوان نماینده صنف خشکبار به جبهههای جنگ اعزام شد و در نخستین قدم، کمکرسانی به جنگزدگان را شروع کرد. در بخشی از خاطرات حاجحسین فتحی در کتاب سرای سلیمانخان آمده است: «غروب دلگیر روز چهاردهم آبان ماه سال۵۹ به تهران رسیدیم. درست روزی که ما به عربستان پرواز کردیم جنگ شروع شده و حالا تهران در سکوت و تاریکی فرو رفته بود. چهره شهر کاملا عوض شده بود. مردم پنجرهها را با پردههای کلفت پوشانده و روی بیشتر شیشهها به شکل ضربدری چسب چسبانده بودند. تهران مثل شهر خاموشان سرد و دلمرده بود. به خانه رسیدیم و به سرعت در جریان خبرها قرار گرفتیم. عراق روز ۳۱ شهریور با حملهای هوایی به فرودگاه مهرآباد و شهرهای دیگر رسما جنگ علیه ایران را آغاز کرده و در جنوب تا خرمشهر پیشروی کرده و شهر را به اشغال درآورده است. فردای آن روز به بازار رفتم و اعلام آمادگی کردم که در هر قسمتی که نیاز است وارد شوم و به نیروهای مردمی یاری برسانم. روز دوم به وزارت کشور دعوت شدم و به دفتر یکی از مدیران رفتم و فهمیدم که برخی از مهاجران جنگی که از شهرهای خود آواره شده و به شیراز رفتهاند دچار مشکلاتی هستند و نیاز به نیروهای داوطلب از بازار و دیگر اصناف بود تا بهنحوی مشکلات مردم جنگزدهای که به شیراز رفتهاند را حل کنند.» مهیاکردن پناهگاه، غذا، مایحتاج اولیه و ضروری ازجمله کمکهایی بود که حاجحسین به همراه دوستانش به مردم آسیبدیده و آواره جنگ میدادند. او در بدو ورودش به مناطق جنگی با صحنههایی از درد و رنج مردم روبهرو میشود: «در اینجا ۲ وضعیت دلخراش وجود دارد؛ یک عده از جانگذشته در مرزها و جبههها از خطوط مقدم محافظت میکنند و حتی برای غذای روزانه هم دچار مشکل هستند، ولی با تمام کمبودها ایستادهاند تا دشمن از مرزها وارد کشورمان نشود. از سویی مردمی هستند که دشمن خانه و کاشانهشان را با بمب بر سرشان آوار کرده، زن و بچه و پیر و جوان از دیار خود آوارهاند و چشم امیدشان اول به خداست و دوم به مردم و کسانی که در شهرهای دورتر با آرامش زندگی میکنند. ما در فهرستی که تهیه میکنیم مقداری موکت، والور، ظروف غذا و لباس و مایحتاج اولیه برای عدهای از مردم آواره بیپناه در این مناطق میبریم.»
داغ دهلاویه و شهادت فرزند
همزمان با مناطق جنوب کشور، جنگ تحمیلی در مناطق غربی نیز ادامه داشت و حاج حسین که از نزدیک مشکلات مردم جنگزده را درک کردهبود، بعد از جنوب و اهواز و خوزستان، داوطلبانه به سمت کرمانشاه، دهلاویه و ایلام و آذربایجان غربی رفت. محمد و مهدی پسرانش که همیشه حاجحسین را همراهی میکردند، در این سفر با او بودند و در رسیدگی به جنگزدهها پدر را یاری میکردند. در دهلاویه مهدی داوطلب شد که به شکل رزمی وارد جبهه شود. بعد از ورود به گروه شهید چمران، مدتی بعد به شهادت رسید. پیکر شهید مهدی فتحی کنار مزار فرماندهاش شهید چمران در بهشتزهرا(س) آرام گرفته است. خاطرات حاجحسین از مناطق عملیاتی فاو، حملات شیمیایی دشمن و شیمیاییشدن رزمندگان با عنوان «آن سوی اروند» در فصل دهم کتاب سرای سلیمانخان آمدهاست. در فاو، حاجحسین به همراه دوستانش داوطلب میشوند تا از مجروحانی که به بیمارستان منتقل میشوند مراقبت کنند درحالیکه بدن رزمندگان در اثر بمبهای شیمیایی تاول زده بود. او درباره آن روزها میگوید: «صحنههای دلخراشی بود. جوانهای رزمنده با بدنهایی سراسر تاول و زخمهای چرکین از درد بهخود میپیچیدند. برخی از آنها تمام دهان و گلویشان زخمی بود. به آنها که کمی بهتر بودند و گلویشان زخمی نبود آبمیوه میدادیم.» جنگ تمام شد و حاجحسین دوباره به همان بازار و سرای سلیمان خان برگشت، اما هیچگاه تا آخرین روزهای حیاتش ازکارهای خیرخواهانه خود دست برنداشت. فصل پایانی کتاب با عنوان «آوارگان کردستان» خاطرات و فعالیتهای حاجحسین بعد از جنگ در زلزله رودبار، حمله رژیم بعثی به کردهای شمال عراق در سال ۱۳۷۰ و زلزله اردبیل در سال۱۳۷۵ و رسیدگی حاجحسین و همراهانش به مردم آسیبزده را روایت میکند.
معرفی کتاب
سرای سلیمانخان
کتاب سرای سلیمانخان براساس خاطرات شفاهی حاج حسین فتحی، پیشکسوت بسیج اصناف بازار، از دوران دفاعمقدس است که توسط محمدعلی میرزایی گردآوری شده و نشر فاتحان آن را متشر کردهاست. در این کتاب خاطرات او از حماسههای ۱۵ خرداد ۴۲ و ۱۷ دی ۵۶ تا بهمن ۵۷ و پیروزی انقلاب اسلامی در ۲۲ بهمن روایت شده است. فداکاریهای بازاریان در دفاع و پشتیبانی از رزمندگان اسلام در زمان جنگ و فعالیتهای او بعد از جنگ برای خدمت به مردم ایرانزمین در این کتاب گردآوری شده است.
مکث
راهاندازی صندوق
اوایل پیروزی انقلاب اسلامی، زندان قصر نیازمند نیروی انسانی بود. حاج حسین در آن زمان همکاری و جلساتی با شهید اسدالله لاجوردی رئیس وقت زندان اوین داشت. قرار شد روزها در بازار و شبها در امور زندان و امنیت خیابانها به برادران کمیته کمک کند. بعد از مدتی با تعدادی از دوستان در بازار صندوق قرضالحسنهای راه انداخت و چون با مزایای تشکیل صندوق قرضالحسنه و خرید خانه با وام چنین صندوقهایی آشنا بود، بهعنوان یکی از اعضای هیأت مدیره صندوق انتخاب شد. چندی بعد مسئولیت اتحادیه صنفی را از طرف کمیته امور صنفی امامخمینی (ره) به او و ۲ تن از دوستانش سپردند.
نظر شما